مدح و مصیبت حضرت زینب در کوفه
خانه خراب عـشـقم و ســربارِ زیــنــبــم شـکـر خــدا که شیـعـۀ ســالار زیــنــبــم این نالـه ها و ضجّه زدن بی دلیل نیست یک گوشه از شلـوغی بــازار زیــنــبــم هر کس به بیرق و علمش چپ نگه کند! با خشم من طرف شده؛ مختار زیــنــبــم آتش بکش، به دار بــزن، جــا نـمی زنـم جــانـم فــداش، میــثــم تــمّــار زیــنــبــم از زخـمـهـای گــوشۀ ابروی من نپـرس مجــروح داغ دلــبــر و بیـمــار زیـنـبــم شکــر خــدای عــز و جــل مکـتبی شدم من از دعـای خیـر عــلی، زیـنـبــی شدم غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است انگشت بر دهان شده، حیران زینب است ایــوب دل شـکـستــۀ بـا آن همــه مـقــام شاگــرد درس صبـر دبستان زینب است هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است! این شعله های خیمه، گلستان زینب است اصلاً عجیب نـیـست شـکـست یــزدیــان وقتی حجــاب سنگر ایـمــان زینب است او پس گرفت هـستی خود را ز گــرگهـا پیــراهنی که مـونس کنعــان زینب است امــروز اگــر حسینی و پــابنــد مــذهبـم مــدیــون گــریه های فــراوان زیــنــبــم بــاور نــمی کـنــم ســر بــازار بُــردنـت نـامحــرمــان به مجلس اغیــار بُــردنـت از سینۀ حسین، تو را چـکـمه ای گرفت از کــربــلا به کـوفه، به اجبار بُــردنـت پــای سـفــر نــداشـتــی ای داغــدار درد با یک سـر بــریده، به اصرار بُــردنـت پهلــو کبــود! گــریه کنــان تــازیــانه ها با خـاطــراتی از در و دیــوار بُــردنـت فهمیده بود شمر غــرورت شکسته است از سمت قــتــلـگــاه عـلــمــدار بُــردنـت تو از تمــام کــوفه طلبکــار بــودی و... در کـوچه هاش مثل بــدهکــار بُــردنـت در پیش گریه های تو این گریه ها کم است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است |